کد خبر 94225
۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۰۲:۱۸
متن اصلی استوانه منشور کوروش

پرشین خودرو: متن استوانه منشور کوروش به نحوه‌های مختلفی بازتاب داده شده است. برخی از ترجمه‌ها ارتباطی با متن اصلی ندارند و حاصل تخیل برخی نویسندگان معاصر هستند.

به گزارش پرشین خودرو به نقل از برترین ها،  متن استوانه منشور کوروش در وبسایت‌ها و وبلاگ‌ها و برخی کتب ایرانی به نحوه‌های مختلفی بازتاب داده شده است. برخی از ترجمه‌ها (باید بگوییم اکثر ترجمه‌ها) ارتباطی با متن اصلی منشور کوروش ندارند و حاصل تخیل برخی نویسندگان معاصر هستند. منشور کوروش تا کنون توسط سه پژوهشگر ایرانی به صورت مستقیم از روی متن بابلی به زبان فارسی ترجمه شده است:
 

1- دکتر عبدالمجید ارفعی-دکترای آشورشناسی از دانشگاه شیکاگو

2- دکتر شاهرخ رزمجو-دکترای باستان‌شناسی از دانشگاه لندن و استاد دانشگاه تهران

3- دکتر حسین بادامچی-دکترای آشورشناسی از دانشگاه جانزهاپکینز واشینگتن و استاد دانشگاه تهران

استوانه منشور کوروش استوانه‌ای گِلین حاوی یک کتیبه سی و پنج سطری به زبان اَکَدی (زبان بابلی) است که در پای یک بنا توسط هرمزد رسام در طول کاوش‌های باستان‌شناسی معبد مردوک در بابل در سال 1879 کشف گردید. قطعه دوم که حاوی سطور 36 تا 45 بود، در مجموعه بابِلی دانشگاه یِیل توسط پروفسور بِرگر شناسایی گردید؛ بنابراین تمامی متن کتیبه حاوی 45 سطر است که سه سطر نخست آن تقریباً به طور کامل از بین رفته و انتهای کتیبه هم ناقص است.

متن منشور کوروش حاوی گزارش فتح بابل توسط کوروش بزرگ در سال 539 پیش از میلاد مسیح است که با گزارشی از مردوک خدای بابلی در مورد جرائم نَبونَئید آخرین شاه کلدانی، آغاز می‌گردد (سطور 4-8). سپس متن با گزارشی از جستجوی مردوک برای یافتن یک شاه درست کردار، انتخاب کوروش برای فرمانروایی جهان و اراده او بر سقوط بدون جنگ شهر بابل ادامه می‌یابد (سطور 9-19). در بخش بعدی خود کوروش به عنوان شخصیت متکلم ادامه می‌دهد و با عنوان کردن القاب و نسب خود (سطور 20-22)، اعلام می‌کند که وی صلح و آرامش این سرزمین را تضمین نموده است (سطور 22-26)، به خاطر برکتی که از مردوک به وی و فرزندش کمبوجیه رسیده است (سطور 26-30). او در این متن بازسازی آئین دینی که در طول سلطنت نبونئید نادیده گرفته شده بود و اجازه بازگشت مردمان تبعید شده به سرزمین مادری خود را توصیف می نماید (سطور 30-36). در پایان متن، شاه فرمان بازسازی دیوارهای تدافعی شهر بابل را ذکر می‌کند (سطور 36-43) و می گوید که او در طول کار بازسازی، کتیبه‌ای از آشور بانیپال (شاه آشوری) را ملاحظه می‌کند (سطور 43-45).*


ترجمۀ فارسی از متن اصلی بابِلی از دکتر شاهرخ رزمجو، بخش خاورمیانۀ موزۀ بریتانیا.

این ترجمه را می‌توانید در این پیوند برگه موزه بریتانیا (محل نگهداری استوانه فرمان کوروش) پیدا کنید. (قسمت چپ صفحه پیوند بارگذاری متن فارسی وجود دارد)

(توضیح اینکه نقطه‌چین‌ها نشان‌دهنده شکستگی‌های استوانه است، واژگان داخل قلاب واژگانی هستند که در متن اصلی آسیب‌دیده‌اند و بازسازی شده‌اند، مطالب داخل پرانتز نیز توضیح برخی اصطلاحات داخل متن یا برابرهای آشنا به چشمان مخاطبین عمومی می‌باشند)

1) [آن هنگام که...................مردو]ک، پادشاه همۀ آسمان‌ها و زمین، کسی که........،... که با ....یَش سرزمین‌های دشمنانش (؟) را لگدکوب می‌کند

2) [........................................................] با دانایی گسترده،...کسی که گوشه‌های جهان را زیر نظر دارد،

3) [.....................................................................] .......... فرزند ارشد [او] (=بِلشَزَر)، فرومایه‌ای به سروری سرزمینش گمارده شد

4)...[..................................................................................┐اما┌ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرارداد،

5) نمونه‌ای ساختگی از اِسَگیل سا[خت و] .......................................برای (شهر) اور و دیگر جایگاه‌های مقدس [فرستاد؟]

6) آیین‌هایی که شایستۀ آنان (خدایان/پرستشگاه‌ها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] ......................گستاخانه [....] هر روز یاوه‌سرایی می‌کرد و [اها]نت آمیز

7) (او) پیشکشی‌های روزانه را بازداشت. او در [آیین‌ها دست برد و ] .............درون پرستشگاه‌ها برقرار [کرد]. در اندیشه‌اش به ترس از مردوک -شاه خدایان- پایان داد.

8 ) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا می‌داشت. ................................................همۀ مردما [نش را ....] (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.

9) اِنلیلِ خدایان (=مردوک)، از شِکوِۀ ایشان بسیار خشمگین شد، و ........................قلمرو آنان. خدایانی که درون آن‌ها می‌زیستند محراب‌هایشان را رها کردند،

10) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّهَ (=بابِل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد....(او) بر همۀ زیستگاه‌هایی که جایگاه‌های مقدسشان ویران گشته بود

11) و مردم سرزمین سومر و اَکَد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همۀ سرزمین‌ها را جست و بررسی کرد،

12) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.

13) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همۀ سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همۀ مردمان سر سیاه (=عامۀ مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،

14) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندۀ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست

15) (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تین تیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.

16) سپاهیان گسترده‌اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ‌افزارها در کنارش روان بودند.

17) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمی‌هراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.

18 ) همۀ مردم تین تیر (=بابل)، تمامی سرزمین‌های سومر و اَکَد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره‌هایشان درخشان شد.

19) (مردوک) سروری که با یاری‌اش به مردگان زندگی‌بخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.

20) منم کوروش، شاه جهان، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشۀ جهان.

21) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوۀ کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.

22) دودمان جاودانۀ پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد می‌کنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،

23) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادۀ کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.

24) سپاهیان گسترده‌ام با آرامش درون بابل گام بر می‌داشتند. نگذاشتم کسی در همۀ [سومر و] اَکَد هراس آفرین باشد.

25) در پیِ امنیتِ ┐شهرِ┌بابل و همۀ جایگاه‌های مقدسش بودم. برای مردم بابل .....................؛ که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته‌شان نبود،

26) خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)

27)به من کورش، شاهی که از او می‌ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همۀ سپاهیانم،

28 )برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همۀ شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،

29) از هر گوشۀ (جهان)، از دریای پایین، آنان که در سرزمین‌های دوردست می‌زیند، (و) همۀ شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی می‌کنند، همۀ آنان،

30) باج سنگینشان را به شواَنّهَ (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ=بابل] تا شهر آشور و شوش،

31)اَکَد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاه‌های مقدس آن سو]ی دجله که از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود،

32)خدایانی را که درون آن‌ها ساکن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و

33) خدایانِ سرزمین سومر و اَکَد را که نبونَئید – در میان خشم سرور خدایان- به شواَنّهَ (=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت

34)به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دل‌شادشان می‌سازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،

35) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که "کورش، شاهی که از تو می‌ترسد و کمبوجیه پسرش

36)..... بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاه‌هایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)...؛ و باشد که مردمان بابل [شاهیِ] ┐او را┌بستایند." من همۀ سرزمین‌ها را در صلح قراردادم.

37) ....................[غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که.......

38 )....[روزا]نه افزودم......................................در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم

39).....دیواری از آجر پخته، بر کنارۀ خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود] ... کار آن را [من ....به پایان بردم.]

40)...؛ که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته‌شدۀ سرزمینش در] شواَنّهَ (=بابل) نساخته بود.

41) .... (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو بر پا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].

42) .... [دروازه‌های بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همۀ آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسی] کار گذاردم.

43) .... [ ... کتیبه‌ای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.

44) [..............] او ..... مردوک، سرور بزرگ، آفرینندۀ (؟)[.................................................................]

45) [.................................................] ... من ..... همچون هدیه‌ای [پیشکش کردم] ........... ](برای) خشنودی‌ات تا به جا]ودان.

کد خبر 94225

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha